21 تیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

20 تیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

19 تیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

18تیر

صبح دیر رسیدم شرکت و 8:27 ساعت زدم.....تا 5 مشغول به کار بودم و بعدش هم راهی باشگاه شدم....با مخنوش وعده داشتم سر انقلاب...5:15 رسیدیم و مشغول ورزش شدیم....سالنش کوچیکه و تعداد خیلی زیاد و خب تهویه اش ضعیف!....البته که به خاطر تو خاقانی بودن هم بیشتر سالن مده تا سالن ورزش!....و خب من دوست ندارم.....

تا 6:45 اونجا بودم و بعد هم همسرجان اومد دنبالم...البته طفلی تقریبن 1 یکساعتی معطل شده بود......خونه که رسیدیم من از شدت خستگی کمی استراحت کردم و بعد هم دوش  و بعد هم مشغول پخت شام و نهار واسه روز بعد شدم...تصمیم عدس گرفتم و خب پختمش هم....البته همسرجان خیلی علاقه به اینجور غذاها نداره اما من چون خیلی گوشت خور نیستم اینجور چیزها رو دوست دارم....حدود 7:30 مامان اس ام اس داد که شب واسه شام بیاین اونجا بابا جگر خریده! و ما خودمون هم بعد از مدتها دیشب جگر خورده بودیم و تصادف جالبی بود...به هرجال ساعت 8:30 بعد از دوش گرفتن  من و همسرجان و پرکردن یک بشقاب از عدسیم واسه مامان اینا راهی اون طرف شدیم.....غذا حاضر بود و خوردیم اما من مجبور شدیم با پیدا شدن گربمون و 4 تا بچه اش برم خونه و فاخته مون رو بیارم داخل از توی ایوان و واسه گربه ها هم غذا بیارم .....بعد از شام هم کمی سرگرم گربه داداشی شدیم و شیطونیهاش و بعد هم مامان کادوی سالگرد ازدواجمون رو داد....دستش درد نکنه.....البته این سالگرد به قمریه و شب 15 شعبانه و مامان همیشه اون موقع به ما کادو میده...اینبار چون همسرجان اون موقع اصفهان نبود موند واسه امشب.....200 تومان پول بود که خب من خودم به تنهایی نقشه اش رو کشیدم و به همسرجان گفتم حتی نگاش هم نکنه!

ساعت 11 هم رفتیم خونه و 11:30 هم خواب.

7 تیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.