امروز به موقع بیدار شدم اما حمام رفتن قبل از بیرون رفتن به قصد کار باعث دیرکردم شدو 8:17 رسیدم شرکت....مشغول انجام کارهام شدم....نمی دونم امسال چرا بعد از عید هم کاماکان کار گره خورده و زیاده.....همیشه این وضعیت مال قبل از عید بود و وبعد از عید حداقل تا تابستون این حس رو تجربه نمیکردیم!....تا 5 سرکار بودم و بعدش هم کلاس زبان و حدود 7:30 رسیدم خونه....مامان واسم 5 شنبه یک کیلو باقالا خریده بود و دستش درد نکنه پاک کرده وفقط پوستش مونده بود که باید امروز اونم انجام می شد وگرنه خراب می شدن......حدود 8 با داداشی که اومده بود اونجا نشستیم و نیم ساعته تمام شدند و رفتند توی فریزر...امسال اولین سالیه که من همچین کاری میکنم...معمولن عادت به فریز کردن ندارم اما خب هوس کرده بودم!....
بعدش هم یک غذای ابتکاری با سیب زمینی و ماکارونی درست کردم و انواع سبزیجات خشک رو هم بهش اضافه کردم به همراه یه سس تند فلفل و خوردیم با داداشی....طفلک با هر قاشق آب می خورد و می گفت "سوختم" اما با اینجال تا آخرش رو خوردیم و انصافن غذای بدی نبود....دفعه بعد حتمن بهتر میشه!.....
ساعت 10 داداشی رفت و منم یک ساعتی تلویزیون دیدم و بعد هم خوابیدم.